هنگامي که زهرا (سلام الله عليها) ازدنيا رفت و به شهادت رسيد ، پارچه اي بر روي پيکر مطهر او کشيده شده بود ، أسماء گويد در اين وقت،حسن وحسين (عليهما السلام ) واردشده و گفتند :
اي أسماء ! مادر ما ، درچنين وقتي نمي خوابيد !؟
أسماء عرض کرد : اي فرزندان رسول خدا ، مادرتان نخوابيده ، بلکه ازدنيا رفته است !
حسن ( عليه السلام ) که اين سخن را شنيـد ،خود را روي بدن مطهـر مادر انداخـته و صورتـش را مي بوسيد و مي گفت :" مادر جان ! پيش از آنکه جان از بدنم بيرون رود ، با من سخن بگو "
حسين (عليه السلام) پيش آمده ، پاي مادر را مي بوسيد و مي گفت : "مادرجان من فرزند تو حسين هستم، با من سخن بگوي، پيش از آنکه قلبم بشکافد ومرگم فرا رسد ! " . . . .وقتی خبر شهادت حضرت فاطمه(سلام الله عليها) را در مسجد به علی(ع) دادند، همان على كه در مقابل پهلوانان عرب لحظهاى خوف و هراس به خود راه نداده از شنيدن اين خبر غش مىكند و نقش زمين مىشود، وقتى كه به هوش مىآيد مىگويد:
غم خود را به چه كسى تسلى بدهم؟
بعد از پيامبر به تو دلخوش بودم، بعد از تو به چه كسى آرامش حاصل كنم؟
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: